Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-07@08:17:16 GMT

سينا شعبانخاني: «جادوي خاص» باعث شد وسواسي شوم

تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۳۷۲۹۳۱

خبرگزاري آريا - وب سايت موسيقي ما: آهنگش بيشتر از خودش شناخته شده. خيلي‌ها «جادوي خاص» را شنيده بودند اما تا مدت‌ها نمي‌دانستد که خواننده آن کيست و شايد هنوز هم خيلي‌ها اين را ندانند. «سينا شعبانخاني» اما مي‌گويد بيش از ‌آن‌چه براي اين قطعه اتفاق افتاده، به اين‌که بعد از موفقيت آن چه بايد بکند فکر کرده و حالا که توانسته بعد از مدت‌ها حضور در عرصه موسيقي، مجوز فعاليت رسمي را کسب کند، مي‌گويد برنامه‌ريزي مفصلي براي ماندن در اين ميدان دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



آرام و سربه‌زير به نظر مي‌رسد اما يک ساعت که از هم‌نشيني با او بگذرد، مي‌توان فهميد آن‌قدرها هم ساکت و آرام نيست! عصر يک روز بهاري «سينا شعبانخاني» همراه با مدير برنامه‌هايش به دفتر ما آمد و با هم از گذشته و آينده حرف زديم.




از ابتدا شروع کنيم. اصلاً چه شد که خواننده شدي؟

فکر مي‌کنم سال سوم راهنمايي بودم. يکي از بستگان‌مان -که نوازنده ارکستر سمفونيک تهران بود- در خانه‌شان يک پيانو داشت که براي من خيلي جالب بود و همان پيانو را از او خريديم. با اين‌که سازهاي ديگري وجود داشت که هم يادگيري‌شان راحت‌تر بود و هم قابل‌حمل بودند، اما من از پيانو و صدايش خوشم آمده بود و تصميم گرفتم نواختنش را ياد بگيرم. قبل از آن، من فقط شنونده‌ي موسيقي بودم و هيچ فعاليت موسيقايي نداشتم. بعد از خريد آن پيانو، 4 يا 5 سال فقط نوازندگي مي‌کردم. استادم با من سبک کلاسيک کار مي‌کرد. اما همان اوايل، اين سبک برايم خسته‌کننده شده بود. پيانو زدن را ياد گرفته بودم و دوست داشتم آهنگ‌هايي که شنيده‌ام را بنوازم و با آن بخوانم. لابه‌لاي همين نواختن‌ها و خواندن‌ها، به اين علاقه‌مند شدم که خودم آهنگ جديدي بسازم و روي آن بخوانم.

در کودکي روياي خوانندگي نداشتي؟ اين‌که مثلاً بُرس در دست بگيري و جلوي آينه بخواني!

در آن حد نه! ولي آهنگ‌هايي که مي‌شنيدم و دوست داشتم را مي‌خواندم و ضبط مي‌کردم و لذت مي‌بردم! (خنده)

مي‌دانم که به استاد «ايرج» خيلي علاقه داري. اين مسئله هم تأثيري در خواننده شدنت داشت؟

در اين‌که به سمت خوانندگي بيايم، تأثيري نداشت؛ اما در روند کاري‌ام چرا. مثلاً در تغيير روند کاري و استفاده از تکنيک‌هاي خوانندگي. هم جنس صداي زيباي ايشان و هم تکنيک‌ها و تحريرهاي فوق‌العاده‌شان هميشه مورد توجه من بوده و سعي کرده‌ام اينها را با آن‌چه خودم در ذهن داشته‌ام، ترکيب کنم.

اولين قطعه‌ات را چه زماني منتشر کردي؟

سال 90 قبل از رفتن به خدمت سربازي، قطعه‌اي به نام «بدون تو تنهام» و بعدها قطعه ديگري به نام «کابوس تنهايي» منتشر کردم که تنظيم‌هايشان از خودم بود. دوست داشتم اين کارها را بخوانم و پخش کنم و البته بازخورد خاصي هم از آنها نگرفتم! دوستان و اطرافيانم ايراداتي به کار مي‌گرفتند که مربوط به تنظيم و ميکس بود. در نتيجه، تصميم گرفتم سراغ يک تنظيم‌کننده بروم و خودم بيشتر تمرکزم را روي خوانندگي بگذارم. آن موقع از يک آهنگ شش‌و‌هشت سامان جليلي خوشم آمده بود که در انتهاي آن اسم «حامد برادران» به عنوان تنظيم‌کننده معرفي شده بود. تصميم گرفتم براي همکاري، سراغ حامد بروم و بعد از آن قطعاتم را با تنظيم او منتشر کنم.

«جادوي خاص» چندمين همکاري‌ات با حامد برادران بود؟

چهارمين کارمان بود. اولين همکاري‌مان قطعه‌اي به نام «ملک‌بانو» بود که براي فوت مادربزرگم خواندم. بعد قطعه «واي که دلم» که استايل ترکي داشت و پس از آن «تنگ غروب» را ساختيم و منتشر کرديم که اتفاق خاصي برايشان نيفتاد. مهرماه سال 91 يا 92 «جادوي خاص» را منتشر کرديم و بعد از 4-5 ماه بازخوردهاي خوبي از آن دريافت کرديم.

با اين کار حس کردي معروف شده‌اي؟

راستش تقريباً يک سال بعد فهميدم چه خبر است!

بعد از «جادوي خاص» کدام کارها را ساختيد و چه بازخوردي داشت؟

پس از مدتي، «اگه نباشي» را منتشر کرديم که زياد موفق نبود. اما بعد از آن «چشماي مست» و «تب چشمات» بود که خيلي شنيده شدند و بازخوردهايشان عالي بود.

«جادوي خاص» با چند ورژن منتشر شده؟

سه ورژن. يک ورژن را قبلاً خودم تنظيم کرده بودم که اصلاً شنيده نشد. بعدها حامد آن را شنيد و از آن خوشش آمد و تنظيم جديدي روي آن انجام داد که خيلي موفق بود. بعد از يک سال هم «مهران عباسي» از من خواست وکال را در اختيارش قرار دهم تا کار را ريميکس کند.

نسخه ديگري از آن هم نوروز امسال در برنامه احسان عليخاني پخش شد.

بله، زحمت آن را «امير عليزاده» کشيد و نسخه متفاوتي هم بود و مورد استقبال واقع شد. البته تنظيم ديگري از اين کار هم روي استيج اجرا خواهد شد!

مدتي قبل در اينجا قطعات هيت پس از انقلاب را بررسي مي‌کرديم. بخش عمده‌اي از اين قطعات متعلق به دهه‌هاي 70 و 80 بودند و در سال‌هاي اخير قطعات هيت کمتري داشته‌ايم. به نظرت دليلش چيست؟

به نظر من دليل اصلي‌اش اين است که در سال‌هاي اخير، موسيقي ما در حال پوست انداختن و در واقع در دوره‌ي گذار است. سبک شعرها و موسيقي‌ها، سليقه‌ي مردم و حتي موزيسين‌ها در حال تغيير است و شايد کسي هم نداند بعد از اين دوره‌ي گذار، چه فضايي بر موسيقي حاکم خواهد شد. گاهي اين نکته عنوان مي‌شود که موسيقي ما ضعيف شده. من با اين حرف موافق نيستم و به نظرم همان پوست‌اندازي‌اي که گفتم باعث بروز برخي تغييرات شده است. در گذشته هم اين مسأله اتفاق افتاده؛ مثلاً زماني فضاي موسيقي قمرالملوک وزيري يا تاج اصفهاني حاکم بود اما بعدها فضا پاپيولارتر شد.




فکر مي‌کني دليل موفقيت «جادوي خاص» چه بود؟

آن موقع که اين قطعه به موفقيت رسيد، دليلش را نمي‌دانستم و هنوز هم نمي‌دانم! فقط اين را مي‌دانم که آن موفقيت باعث شد بعد از آن حساسيت و وسواس بيشتري روي قطعات داشته باشم. بعضي‌ها لطف دارند و مي‌گويند صدايت خوب است و باعث استقبال از کارها مي‌شود. من اين را قبول ندارم. چون خيلي افراد ديگر هستند که حتي شغل‌شان خوانندگي نيست، اما صداي بسيار بهتري دارند. پس فقط صدا ملاک نيست. موقعيت زماني انتشار، شعر، ملودي، تنظيم و به‌طور کلي، فضاي کار در موفقيت آن تأثير دارد. البته به نظرم شانس هم مقداري دخيل است.

در مورد «جادوي خاص» تنظيم، ميکس و مسترينگ حامد برادران خيلي موثر بود. به نظرم شايد شعر و ملودي هم خوب بود ولي اگر يک تنظيم معمولي روي آن قرار مي‌گرفت که مناسب صداي من نبود، مسلماً نتيجه‌اي حاصل نمي‌شد. به نظر من تنظيم‌هاي حامد فضاي گرم و تازه‌اي دارد و کمتر کسي در آن فضا کار کرده است. اين فضا با سبک و صداي من هم‌خواني دارد.

بعد از اين قطعه هم بيشتر همکاري‌هايي که با هم داشتيد، خوب نتيجه داد. مدل همکاري‌تان چطور است که نتيجه‌اش اين مي‌شود؟

مدل همکاري ما، اشتراکي است. البته نمي‌دانم، شايد در مورد بقيه خواننده‌هايي که حامد با آنها کار کرده هم همين‌طور باشد. وقتي قرار است کاري تنظيم شود، من خيلي وسواس به خرج مي‌دهم و برعکس، حامد خيلي حسي و بدون وسواس عمل مي‌کند و در عين حال، باهوش و دقيق است. ترکيب اين ويژگي‌ها باعث مي‌شود کار بهتر جلو برود. حامد از من مي‌خواهد ايده‌هايم در مورد تنظيم را بگويم و من هم سعي مي‌کنم تا جايي که حق دارم، نظرم را بگويم و زياد وارد حيطه تخصصي او نشوم. اين مدل همکاري برايمان دلچسب است.

اين وسواسي که گفتي براي انتشار کارهاي جديد در تو به وجود آمده، خوب است يا بد؟

هم خوب است و هم بد. خوب است به اين دليل که به خودم اجازه نمي‌دهم هر آهنگي بخوانم. بد است به اين دليل که هم انتخاب برايم سخت شده و هم اين‌که وسواس زياد، گاهي باعث مي‌شود ريسک کردن را تجربه نکنم. در حالي که لازم است گاهي ريسک کنيم، شايد به ريسکش بيارزد و کار موفق شود.

کاري بوده که در آن از اين ريسک‌ها کرده باشي؟

بله. «اگه نباشي» و «آخر کار خودتو کردي» از اين کارها بودند که آن‌طور که بايد شنيده نشدند. همين‌طور «من بي تو» که اشتباه کردم و ترجيع‌بندش را عوض کردم، در حالي که حامد با اين کار موافق نبود. اما براي «چشماي مست» خيلي فکر کرديم و موفق هم شد.

بهمن‌ماه 94 آخرين قطعه‌ي تو منتشر شد و درست در روزهايي که کارَت گل کرده بود، روند انتشار آثارت متوقف شد. دليل اين مسأله چه بود؟

آن روزها آلبومي داشتم که بعد از انتشار قطعه «هم‌خونه» قصد داشتيم آن را منتشر کنيم. اما حس کرديم آلبوم آن‌طور که بايد نيست و تصميم گرفتيم بعضي قطعات را حذف کنيم و در برخي هم تغييراتي ايجاد کنيم. اين اولين دليل آن توقف بود. از طرفي تصميم گرفتيم هم‌زمان با اعمال اين تغييرات، روال اداري را هم پيگيري کنيم که در زمان صرفه‌جويي شود؛ اما در اين بخش به مشکل خورديم و اين دليل دوم بود.




چرا اين روال طولاني شد؟

اين اولين‌باري بود که من براي اخذ مجوز اقدام مي‌کردم و به همين دليل، بررسي‌ها بيشتر طول کشيد. شوراهاي مربوط به اخذ مجوز از افراد و مراجع مختلفي تشکيل شده‌اند که ممکن است در مورد يک خواننده و آثارش با يکديگر هم‌نظر نباشند و اين باعث طولاني شدن پروسه خواهد شد. اما به‌هرحال مساعدت کردند و خدا را شکر بالاخره مجوز فعاليتم صادر شد.

چه کار خارج از چارچوبي انجام داده بودي؟

من نه ويدئوکليپ داشتم و نه همکاري‌اي با افراد يا شبکه‌هاي غيرمجاز انجام داده بودم. اما تک‌آهنگ‌هايي که منتشر کردم، در سايت‌هايي قرار گرفت که قانوني و مورد تأييد نبودند. اين نکته باعث ايجاد حساسيت شد که البته خدا را شکر، به مرور مسئله حل شد. اما به کساني که قصد دارند کارشان را به صورت جدي و حرفه‌اي شروع کنند، توصيه مي‌کنم از همان روز اول، همه‌چيز را با مجوز و طبق روال انجام بدهند تا بعدها به مشکل نخورند. من هم اگر آگاهي بيشتري داشتم، نمي‌گذاشتم کار به اين شکل پيش برود. البته در آن زمان اين قانون که براي هر تک‌آهنگ مجوز اخذ شود، وجود نداشت.

در آستانه برگزاري جشنواره موسيقي فجر سال گذشته، نامت به عنوان يکي از گزينه‌هاي اجرا در بخش پاپ اين جشنواره مطرح شد. اصلاً صحبتي در اين زمينه شده بود يا کل ماجرا شايعه بود؟

نه شايعه نبود. اولش به صورت قطعي چيزي به ما گفته نشد و فقط در اين حد بود که فلان تاريخ براي شما در نظر گرفته شده و به زودي مشخص خواهد شد. اما وقتي به برگزاري جشنواره نزديک شديم، گفتند که قطعاً در اين جشنواره حضور خواهم داشت. کمي بعد عنوان شد که امسال امکان حضور در جشنواره را ندارم و ان‌شاءالله در دوره بعدي و پس از اخذ مجوز اين اتفاق خواهد افتاد.

حالا که مجاز شدي، چه حس و حالي داري؟

حس و حالم خيلي خفن است! (خنده). راستش هنوز هم در شوک هستم.

چه‌طور از مجاز شدنت باخبر شدي؟

با کامبيز طاهري (مدير برنامه‌هايم) و يکي از دوستان در کافه‌اي قرار داشتيم. منتظر بودم که جواب ماجرا را بشنوم و اگر منفي بود، کافه را به هم بريزم! (خنده) اما خدا را شکر آن خبر خوب را شنيدم و احساساتي شدم. هنوز از خوشحالي آن روز سرحال هستم.

و حالا در آغاز فعاليت رسمي، چه برنامه‌اي داري؟

اول بايد غيبتي که داشتم را جبران کنم و با انتشار آثار خوب، پاسخ مخاطبيني که در اين مدت پشتم را خالي نکردند، بدهم. اين عزيزان سرمايه‌هاي معنوي من هستند و خودم را مديون‌شان مي‌دانم. در روزهايي که اجازه کار نداشتم و خيلي از اين بابت ناراحت بودم، کامنت‌ها و پيام‌هايشان در من انگيزه ايجاد مي‌کرد که صبرم را بيشتر کنم. حالا نوبت من است که در حد توانم و با تنها کاري که بلدم يعني موسيقي، تا حدي اين لطف را جبران کنم. دو قطعه به نام‌هاي «من بي‌قرارم» و «عمداً» تا کنون پخش شده‌اند و چندين قطعه ديگر هم آماده انتشار دارم که بهترين‌هايشان را منتشر خواهم کرد. در اين زمينه، برنامه‌ي مدون و مشخصي داريم که طبق آن عمل خواهيم کرد.

قصد انتشار آلبوم نداري؟

آلبومم آماده انتشار است و به زودي در مورد آن تصميم‌گيري خواهيم کرد. اما احتمالاً بعد از ماه مبارک رمضان اگر خدا بخواهد منتشر مي‌شود.

کنسرت چه‌طور؟

بعد از مشخص شدن زمان انتشار آلبوم، بلافاصله براي کنسرت‌ها برنامه‌ريزي مي‌کنيم که زمان آن قطعاً بعد از عيد فطر خواهد بود. قراردادهايي براي چند شهرستان بسته شده است. کنسرت‌هاي تهران هم به تهيه‌کنندگي آقاي «شاهين ترابي» برگزار خواهد شد.




شباهت صدا و فضاي آثار تو به احسان خواجه‌اميري، مسأله‌اي است که در مورد تو مطرح است. نظرت در اين باره چيست؟

اين مسأله کاملاً درست است و اين شباهت وجود دارد. البته اين چيزي نيست که در اختيار من باشد. کما اين‌که خواننده‌هاي ديگري هم داشته و داريم که صدايشان شبيه به خواننده‌ي ديگري بوده و من اين را نکته‌ي بدي نمي‌دانم. زماني که احسان خواجه‌اميري آغاز به کار کرد، خيلي‌ها فضاي کاري‌اش را نزديک به محمد اصفهاني مي‌دانستند. به هر حال وقتي خواننده‌اي وارد عرصه مي‌شود، از آن‌جايي‌که مردم ذهنيت خاصي نسبت به او ندارند، ممکن است کارهايش را شبيه به خواننده ديگري بدانند. اين به هوشمندي و توانمندي آن خواننده برمي‌گردد که بتواند آن فضا را تکميل يا به‌روز کند تا نامش زير سايه خواننده ديگري نباشد. درست مثل احسان خواجه‌اميري که امروز کسي نمي‌تواند بگويد شبيه فلاني است.

اما اگر در فضاي کاري من هم اين شباهت احساس شود، شايد به اين دليل است که من هم آن فضا را دوست دارم. هرچند به نظرم خط کاري و استايل من و احسان متفاوت است و جدا از اين، احسان خواننده بسيار توانمند و باتجربه‌تري است.

از اين نگاه ناراحت نمي‌شوي؟

نه، اتفاقاً خيلي هم خوشحالم مي‌شوم. احسان خواننده‌ي مورد علاقه‌ي من است و اين برايم خيلي خوشحال‌کننده است که با اين خواننده بزرگ مقايسه شوم.

غير از احسان خواجه‌اميري، کار کدام خواننده‌ها را دوست داري؟

رضا صادقي و محمد عليزاده را هم دوست دارم. اما احسان خواجه‌اميري خواننده‌اي بود که من از ابتدا طرفدارش بودم.

برخي معتقدند بعد از موفقيت «جادوي خاص»، تو سعي کردي همان فضا را دنبال کني و شايد به نوعي خودت را تکرار کني. با اين موافقي؟

زياد موافق نيستم. چون خودم هم به اين آگاهم که خواننده نبايد خودش را به خط کاري خاصي محدود کند و تکراري شود. البته شايد اين برايم خوشايند باشد که اين استايل از ترنس را به نام خودم جا بيندازم، اما به نظرم انرژي گذاشتن روي چنين چيزي زياد عقلاني نيست. چون استايل‌هاي نوين‌تري هم در ترنس داريم. معتقدم کار بايد زاينده‌ي يک اتفاق خوب باشد؛ حالا سبک و فضايش هر چه که مي‌خواهد باشد. ترنس، شش‌وهشت يا اسلو، فرقي نمي‌کند. اين نگاه کلي من است.

اما صد در صد گاهي دوست دارم به آن فضايي که از من مورد توجه قرار گرفته و مخاطب آن را پسنديده، دوباره اشاره کنم. مثلاً در «من بي‌قرارم» آگاهانه اين کار را انجام داديم. چون مي‌خواستم قطعه‌اي که بعد از مدت‌ها از من منتشر مي‌شود، تداعي‌کننده‌ي آثار موفق قبلي باشد. اما اصلاً قرار نيست هميشه در همين فضا بمانم.

عوامل آلبومي که آماده انتشار داري چه کساني هستند؟

مديريت توليد آلبوم را «حامد برادران» بر عهده دارد و بيشتر تنظيم‌ها را هم انجام داده است. هومن نامداري، معين راهبر و نيمان غفاري ساير تنظيم‌کنندگان آلبوم هستند. يک ملودي از «اميرعباس حسن‌زاده» دارم و بقيه را خودم ساخته‌ام. در بخش ترانه هم علاوه بر سروده‌هاي خودم، ترانه‌هايي از عاطفه حبيبي، نرگس جعفري، حديث دهقان، مهرزاد اميرخاني و فرهاد جهاني را خواهيد شنيد.

پس در کارهاي جديد بيشتر از ساخته‌هاي ديگران استفاده مي‌کني.

من اصراري به اين‌که ساخته‌هاي خودم را بخوانم ندارم و قبلاً هم با ديگران کار کرده‌ام. اگر شعر يا ملودي خوبي باشد، حتماً مي‌خوانم. اما چيزي که به آن اصرار دارم، مديريت خودم روي ملودي است. دوست دارم کار براي خودم دلچسب باشد و معتقدم چيزي که به دل خودم ننشيند، قطعاً روي مخاطب هم تأثير نخواهد گذاشت. طبيعتاً وقتي خودم مي‌نويسم و مي‌سازم، مي‌دانم که چه مي‌خواهم.

تو ترانه‌سرا و آهنگساز هستي و در مارکت شناخته‌شده هم هستي، اما همکاري‌هاي زيادي در اين زمينه با ديگران نداشته‌اي. با اين‌که انتظار مي‌رفت حالا که نمي‌تواني مثل بقيه از کنسرت درآمد داشته باشي، از اين راه کسب درآمد کني. دليلش چه بوده؟

البته همکاري‌هايي با محمد عليزاده، پيام صالحي، ميثم ابراهيمي، مصطفي پاشايي و... داشته‌ام. اما درست است؛ تعدادشان چندان زياد نبوده است. دليلش هم اين است که من فروختنِ ملودي را به عنوان شغل دوست ندارم. نمي‌خواهم به عنوان آهنگساز در مارکت موسيقي شناخته شوم. من خوانندگي را دوست دارم.




شايد هم از نظر مالي تأمين بودي و دغدغه‌ي اين‌چنيني نداشتي.

من کلاً آدم قانعي هستم! (خنده)

ارکسترت را تشکيل داده‌اي؟

بله، حدود يک سال است که اين کار را کرده‌ام. «امير عليزاده» که موزيسين باسابقه‌اي است و نياز به معرفي ندارد، رهبري ارکستر من را بر عهده دارد. سعيد عباسي، مرتضي کوراوقلي، عظيم روحاني، علي قاسمي، هادي جداري و محمدعلي نصري بدنه اصلي ارکستر را تشکيل مي‌دهند و ممکن است تا زمان اولين اجرا، بنا به تشخيص امير عليزاده تغييراتي در گروه ايجاد شود و افرادي اضافه شوند.

حضور نوازندگان مشترک با ارکستر سابق محمد عليزاده در گروهت، اتفاقي بوده؟

اين ارکستر به انتخاب امير عليزاده شکل گرفته و طبيعي است افرادي که قبلاً با آنها کار کرده را براي همکاري انتخاب کند. البته همه دوستان زماني با ما وارد همکاري شدند که در ارکستر ديگري حضور نداشتند و در واقع جدا شده بودند.

حضورت در ويژه‌برنامه سال تحويل «سه‌ستاره» چطور رقم خورد؟

خيلي اتفاقي در جلسه‌اي که ربطي هم به ما نداشت، با آقاي «عباس اختري» کارگردان اين برنامه آشنا شده و به هم معرفي شديم. ايشان گفتند که با احسان عليخاني صحبت مي‌کنند تا با هم همکاري داشته باشيم. مدتي بعد جلسه‌اي با احسان عليخاني داشتيم و قرار شد که به ما خبر بدهند. در روزهاي نزديک با ما عيد تماس گرفته شد و گفتند که حضور من قطعي شده است. تصميم گرفتيم «جادوي خاص» و «چشماي مست» را با تنظيم جديدي در اين برنامه اجرا کنيم که زحمتش را امير عليزاده کشيد و بازخورد خيلي خوبي هم داشت.

حضور در «دورهمي» چطور بود؟

خيلي خوب بود. در آن برنامه، حدود 20 ثانيه از يک قطعه آوازي را به صورت زنده خواندم. من خيلي به موسيقي سنتي علاقه دارم. از آنجايي که مخاطبين با اين وجه سينا شعبانخاني آشنا نبودند، بازخورد جالبي داشت.

کدام خوانندگان موسيقي سنتي ايران را دوست داري؟

بيش از همه به استاد ايرج علاقه دارم. استاد شجريان، همايون شجريان و مرحوم بنان را هم دوست دارم.

چطور تو در برنامه «دورهمي» مهران مديري و «سه‌ستاره» احسان عليخاني حضور پيدا کردي، اما همچنان مجوز فعاليت رسمي نداشتي؟

راستش خودم هم درست نمي‌دانم چرا! به طور کلي سياست‌هاي وزارت ارشاد و صداوسيما در اين مسئله با هم متفاوت است. اما اگر وزارت ارشاد به صورت جدي مخالف بود، شايد صداوسيما هم رغبتي براي دعوت من به خرج نمي‌داد. از طرفي من کار خاصي نکرده بودم و پيشينه‌ي مشکل‌داري نداشتم که از حضورم در تلويزيون ممانعت شود.

از آثاري که سال گذشته منتشر شدند، کدام مورد پسندت بود؟

من قطعه «عشقم اين روزا» از محمد عليزاده و تک‌آهنگ‌هايي که حامد همايون قبل از آلبومش منتشر کرد را دوست داشتم.

نظرت درباره حامد همايون که چهره جديد موسيقي پاپ در سال گذشته بوده، چيست؟

خواننده باهوشي است و آگاهانه عمل کرده. به نظرم لحن و جنس صدايش و واژه‌هايي که در ترانه‌هايش به کار مي‌رود، عامل موفقيتش بوده است.

اگر قرار باشد در پوست‌اندازي موسيقي پاپ چهره‌هاي جديدي به جريان اصلي وارد شوند، تو يکي از کساني هستي که اين شانس را داري. فکر مي‌کني جاي کدام خواننده را در مارکت پاپ بگيري؟

اصلاً قرار نيست من جايگزين کسي شوم و ابداً چنين قصد و تفکري ندارم. اما فکر مي‌کنم طيف مخاطبيني که به سمت کارهاي من جذب مي‌شوند با توجه به صدا و سبک و سياق کاري‌ام با طيف هواداران خوانندگاني نظير احسان خواجه‌اميري و محمد عليزاده مشترک باشد.




از حس و حال روزهايي که اجازه فعاليت نداشتي بگو.

خيلي روزهاي تلخ و ناراحت‌کننده‌اي بود. همه‌اش در اين فکر بودم که آخرش چه مي‌شود! يک حس سردرگمي هميشه همراهم بود.

به اين‌که شايد هيچ‌وقت مجوز نگيري هم فکر کردي؟!

بله، مگر مي‌شد فکر نکرد؟ با خودم فکر مي‌کردم اگر به هر دليلي نشد، مجبورم به اجراهاي خصوصي بسنده کنم. چون من واقعاً فقط همين کار را دوست دارم و همين را هم بلدم.

در سال 95، چند نفر از خواننده‌هايي که ممنوع‌الفعاليت بودند، به عرصه رسمي وارد شده و روي صحنه رفتند. وقتي خبر مجاز شدن آنها را مي‌شنيدي چه حسي داشتي؟

اصلاً يک وقت به اين فکر نکنيد که دلم مي‌خواست آنها را بکُشم! (خنده) اما راستش را بخواهيد واقعاً حسودي‌ام مي‌شد. از طرفي برايم خوشحال‌کننده بود، چون اين نويد را مي‌داد که به زودي نوبت من هم خواهد شد. از سويي به خودم مي‌گفتم مگر من چه کار کرده‌ام که بايد اين‌قدر سختي بکشم. وقتي به کنسرت دوستانم مي‌رفتم هم باز همين حس و حال را داشتم. اما به هر حال خدا اين طور خواسته بود و خدا را شکر که آن روزها تمام شد.

از ميان خوانندگاني که به کنسرت‌شان رفته‌اي، اجراي کدام را بيشتر مي‌پسندي؟

اميد حاجيلي و محمد عليزاده.

دو خواننده‌اي که نام بردي، هر دو از جمله‌ي موفق‌ترين خوانندگان پاپ يکي دو سال اخير در زمينه برگزاري کنسرت بوده‌اند. با توجه به اين‌که اجراي آنها را ديده‌اي، به نظرت دليل موفقيت آنها و استقبال مردم از اجراهايشان چيست؟

علاوه بر موسيقيِ خيلي خوبشان که مورد پسند مردم است، طبيعتاً اجراهاي بسيار خوبي روي استيج دارند که باعث رضايت مردم مي‌شود. تفاوت‌شان اين است که به نظرم در کنسرت اميد، آن‌چه مي‌بينيم در لحظه رخ مي‌دهد اما محمد عليزاده براي اجرايش با برنامه و تفکر قبلي روي صحنه مي‌رود. در پايان اجراي هر دو نفر، مخاطب اين رغبت را دارد که بار ديگر به تماشاي اجراي آن خواننده و گروهش بنشيند.

با توجه به اين مسأله، براي اجراهاي خودت برنامه‌اي داري؟

بله، قطعاً. در خصوص موارد مختلفي از فن بيان و ارتباط با مردم گرفته تا فضاي آهنگ‌ها و سورپرايزها برنامه‌ريزي کرده‌ايم.

اين‌که مدتي حضور کم‌رنگي داشتي، روي تعداد مخاطبين و به طور کلي جايگاهت در بازار موسيقي تأثيري داشت؟

قطعاً تأثير گذاشته است. ما وارد مسيري شديم که ناخواسته خيلي طولاني شد. بعضي‌ها مي‌گويند مخاطبِ امروز، بي‌وفا است. من اين را قبول ندارم. مخاطب مي‌خواهد موسيقي گوش کند. اين‌که من نتوانم به هر دليلي، اثري به گوش مخاطب برسانم، تقصيرش به عهده من و شرايط است. با اين حال من مخاطب باوفايي دارم؛ با اين‌که حضور پررنگي نداشتم اما فراموشم نکردند و هر روز از انرژي مثبت و دلگرمي‌هايشان بهره‌مند بودم و اين خيلي با ارزش است.

حرف آخر؟

در اين مدت خيلي غصه خوردم و سختي کشيدم ولي به قول دوست خوبم مهدي يغمايي، «نااميدي ممنوع»! اتفاق‌هاي خوب وقتي مي‌افتد که اصلاً انتظارش را نداري. ما براي روزهاي خوب و اتفاق‌هاي خوب برنامه‌ريزي‌هاي کامل و مفصلي کرده‌ايم و اين تازه شروعِ راه طولاني سينا شعبانخاني در بازار است.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۳۷۲۹۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!

من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شده‌ام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابه‌جا شدیم. آخرین بار هم «رفح». - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «ربا حسان» از زنان مقاوم فلسطینی است که از اوضاع و آنچه امروز در غزه می گذرد نوشته است. او می گوید چند بار دیگر آواره گی از سرزمینش را تجربه کرده اما این بار از تجربه آخر خود که توسط اسماء خواجه زاده به فارسی ترجمه شده، چنین روایت می کند: 

من «ربا» هستم. تا حالا پنج بار در جنگ آواره شده‌ام. از «بیت حانون» تا «تل الزعتر» تا اردوگاه «جبالیا» و بعد «دیر البلح» که دو بار آنجا جابه‌جا شدیم. آخرین بار هم «رفح».

من با هربار آوارگی مقداری از اشتیاقم به زندگی را از دست می‌دادم. از جمع کردن خودم در مکان‌ها خسته شدم. یادم می‌آید در دیر البلح، وقتی داشتیم جابه‌جا می‌شدیم وسط راه ایستادم؛ دلم می‌خواست به طرف خانه خودمان بروم نه به سمت پناهگاه. مرگ برایم اهمیتی ندارد. آیا زندگی ارزش این‌همه ماجرا برای نجات پیدا کردن را دارد؟ در ذهنم جمله مولایمان علی تکرار می‌شد: «این دنیای شما نزد من از آب بینی بز بی‌ارزش‌تر است.»

درخواست عربستان بر ایجاد گذرگاه امن برای کمک به غزه

جنگ اینجا، یک جنگ نیست بلکه چندین جنگ است. جنگ‌های آب و غذا و جابه‌جایی و حتی سرما. بدنم را به غذای کم عادت داده بودم و حتی اگر در روز یک لقمه غذا می‌خوردم تأثیری روی من نداشت اما سخت‌ترین موضوع، کمبود آب بود. روزی که با هشت نفر از اعضای خانواده‌ام به جبالیا آواره شدیم، باید فقط دو لیتر آب استفاده می‌کردیم!

این دو لیتر آب هم برای نوشیدن بود هم رفتن به توالت. من روزی یک بار آب می‌خوردم تا مجبور نباشم بروم توالت، و سهمم از آب نوشیدنی را برای وضو نگه می‌داشتم، که آن را هم بعدها تیمم می‌کردم.

ما در جنگ همه‌چیز را بازیافت می‌کنیم. مثلا تفالۀ قهوه را نگه می‌داریم و مقداری آب به آن اضافه می‌کنیم و می‌گذاریم دو روز بماند و تخمیر شود. بعد دوباره آن را می‌جوشانیم و می‌خوریم. آبِ شستن لباس‌ها و مایع ظرفشویی را نگه می‌داریم تا دوباره در توالت ـ خدا عزتتان بدهد ـ

استفاده کنیم. پاکت‌های پنیر و لیوان‌های مقوایی را نگه می‌داریم تا بسوزانیم و رویش آتشش غذا درست کنیم. بطری‌های شامپو و صابون را نگه می‌داریم تا داخلشان آب بریزیم و به جای شلنگ استفاده کنیم. یا از بقچه لباس‌ها به جای متکا و از در مربا به جای بشقاب استفاده می‌کنیم. پردۀ درمانگاه را به‌عنوان روانداز استفاده کردیم و بعدا وقتی به ما روانداز دادند از پرده‌ ها، خیمه درست کردیم.

دنیا اینگونه و به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن زهد را به ما یاد داد.

کمدی سیاه در جنگ؟ چقدر پیش می‌آید که به یک دلیل هم می‌خندم و هم گریه می‌کنم. در ابتدای بحران آب در شمال، خیلی گریه کردم. مادرم با لبخندی بر لب گفت اشک‌هایم برای شستن صورتم بس است و باید آب را برای کار دیگری استفاده کنم. خندیدم. یا بعدتر وقتی داخل اتاق معلمان مدرسۀ ابتدایی وابسته به آژانس «غوث» زیر تخته سیاه می‌خوابیدم گریه کردم. بالای سرم ابری بزرگ و پنبه‌ای از سقف آویزان بود که رنگش خاکستری شده بود. یک نخ آبی هم از آن آویزان بود انگار که از ابر باران می‌بارید.

من هربار می‌خواستم بخوابم به آن زل می‌زدم و از سادگی این ایده می‌خندیدم اما یک لحظه بعد وقتی یادم می‌آمد به چه دلیل اینجا خوابیده‌ام می‌زدم زیر گریه. یا یک روز وقتی عمه‌ام برای دیدن ما به پناهگاه آمد، برای برادرزاده‌ام که نوزاد بود پوشک آورده بود. مادرم به او گفت این پوشک‌ها برای برادرزاده‌ام کوچک است اما اشکال ندارد چون ما دخترها می‌توانیم از آن به جای نوار بهداشتی استفاده کنیم. و به این شکل هرچیزی باعث خنده‌ام می‌شد، همان به گریه‌ام می‌انداخت. 

چه پناهگاه چه مدرسه جاهایی بودند پر از خفت و تحقیر. در روز چهار نان پیتا میان ما تقسیم می‌کردند. نصف نان برای یک نفر و هر نان هم به اندازه یک کف دست! بعدتر ما از نانوایی‌ها نان می‌خریدیم تا اینکه آنها هم بسته شد. بعد با مصیبت آرد خریدیم و در تنور گلی نان درست کردیم. 

یک نمونه تحقیر را برایتان بگویم؛ رفتن به توالت. داخل مدرسه نه تا توالت بود با هزاران آواره، و صفی طولانی برای قضای حاجت درست می‌شد. من اول مجبور بودم هیچ‌چیز نخورم تا مجبور نباشم داخل صف بایستم یا در حیاط مدرسه جلوی همه راه بروم. از اینکه با آن وضعیت اهانت‌بارم آنجا بودم خجالت می‌کشیدم. برای همین از برخورد با مردم و حتی دیدن خودم در آینه پرهیز می‌کردم.

یک بار به من اصرار کردند به بیمارستان اماراتی نزدیک پناهگاه بروم و آنجا حمام کنم. اولش قبول نکردم. چون نمی‌توانستم قبول کنم با این وضعیت پایم را بیرون بگذارم و در خیابان راه بروم اما آخرش رفتم. من تنها کسی نبودم که می‌خواست حمام کند. در هر اتاق حداقل ده نفر منتظر نوبتشان بودند تا حمام کنند و مسئولان هم از یک اتاق دنبالمان می‌آمدند و از آنجا بیرونمان می‌کردند و به اتاق دیگر می‌فرستادند. برایم تحقیرآمیز بود. به شکل بی‌سابقه‌ای گریه کردم و به حمام و آب و جنگ لعنت فرستادم و بدون اینکه دوش بگیرم برگشتم. از نظر روحی خیلی برایم سنگین بود.

در پناهگاه یک بار یکی از هم‌کلاسی‌های دانشگاهم را دیدم. از زمان فارغ التحصیلی در سال 2019 این اولین باری بود که می‌دیدمش. خودم را از نگاهش می‌دزدیدم چون خجالت می‌کشیدم و امیدوار بودم او مرا ندیده باشد. صبح روز بعد در راه دستشویی از دور دیدمش که کنار در ایستاده. نمی‌توانم دربارۀ واکنشم توضیحی بدهم اما از دور برایش دست تکان دادم. مرا ندیده بود و من همچنان دست تکان می‌دادم تا به او رسیدم. سلام کردم و عمدا خیلی حرف زدم چون می‌خواستم به او و خودم ثابت کنم از این وضعیت تحقیرآمیز شرمسار نیستم در حالی‌که در واقع تا سرحد مرگ شرمسار بودم. شاید هم دیدن یک چهرۀ آشنا در این وضعیت باعث می‌شد حس کنیم کمی تسلی پیدا کرده‌ایم! نمی‌دانم. 

با گذر زمان به پناهگاه عادت کردیم. وضعیت آب بهتر شد و ما روی آتش غذا درست می‌کردیم. حتی من مرفه شده بودم و صبح‌ها زود بیدار می‌شدم تا خودم تنهایی آتش روشن کنم و روی آن چای یا قهوه بگذارم. بعد یک مودم خریدیم و اشتراک اینترنت گرفتیم. حالا هروقت تشنه‌ام می‌شود آب می‌خورم و هروقت خواستم توالت می‌روم و دیگر به مردم داخل حیاط و اینکه چقدر داخل صف منتظر خواهم شد، اهمیتی نمی‌دهم. 

همین‌طور برای پوستم کرم خریدم تا مثل قبل به خودم توجه کنم و چند کتاب هم گرفته‌ام تا اینجا بخوانم با این‌حال خسته و ترسیده‌ام. می‌ترسم از اینکه این، زندگی‌ام بشود. می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • حاج‌کناری: در استانم غریبم؛ کاری کردند خودم نیایم
  • تی‌بی‌ام خط ۲ متروی اصفهان تا یک ماه آینده به ایستگاه ابن‌سینا است
  • لحظاتی جذاب از جادوی لوکا مودریچ در مستطیل سبز / فیلم
  • بازیگر «نون خ»: چند بار تا مرز خفگی رفتم
  • برای نجات خودم شوهرم را کشتم
  • کشف بقایای مهمانخانه ۳۵۰۰ساله ارتش مصر باستان
  • متهم به قتل: برای نجات خودم شوهـرم را کشتم
  • می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
  • کشف بقایای مهمانخانه ۳۵۰۰ساله
  • سفر گروه فوق تخصصی جراحی ابن سینا به یاسوج